اگر به مذهبِ تو خونِ عاشق است مُباح
صلاحِ ما همه آن است کان تو راست صلاح
سَوادِ زلفِ سیاهِ تو جاعِلُ الظُّلُمات
بَیاضِ رویِ چو ماهِ تو، فالِقُ الاِصباح
ز چینِ زلفِ کمندت کسی نیافت خلاص
از آن کمانچهٔ ابرو و تیرِ چشم، نَجاح
ز دیدهام شده یک چشمه در کنار روان
که آشنا نکند در میان آن، مَلّاح
لبِ چو آبِ حیاتِ تو هست قُوَّتِ جان
وجودِ خاکیِ ما را از اوست ذکرِ رَواح
بداد لعلِ لبت بوسهای به صد زاری
گرفت کام دلم زو به صد هزار اِلحاح
دعای جانِ تو وردِ زبان مشتاقان
همیشه تا که بُوَد متّصل مَسا و صَباح
صَلاح و توبه و تقوی ز ما مجو حافظ
ز رند و عاشق و مجنون کسی نیافت صلاح
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به بررسی عشق و زیبایی معشوق میپردازد. او میگوید که اگر عشق به مذهب است، بهتر است که این عشق مباح باشد. در شعر به زلفهای سیاه معشوق و چهرهی سفیدش که مانند ماه میدرخشد، اشاره شده و بیان شده که هیچکس نتوانسته از جاذبههای او رهایی یابد. او عشق را به آب حیات تشبیه میکند و درمییابد که این عشق زندگی را برای او معنا میبخشد. در نهایت، شاعر از صلاح و تقوای سنتی فاصله میگیرد و به عشق و جنون رندانه خود اعتراف میکند و بیان میکند که هیچکس در این راه به صلاح دست نیافته است.
هوش مصنوعی: اگر عشق تو برای عاشق مباح است، پس خیر و صلاح ما در همین است که آنچه به تو مربوط میشود، در واقع خیر ما هم هست.
سیاهیِ مویِ سیاهِ تو پدیدآورندهٔ تاریکیهاست؛ سفیدیِ چهرهٔ مانندِ ماهِ تو (ماهِ شبِ چهاردهم [که کامل است])، شکافندهٔ (و گسترشدهندهٔ سپیدیِ) صبح است؛ (اقتباس از سورهٔ انعام، آیهٔ ۱: «... جَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ...» و آیهٔ ۹۶: «فَالِقُ الْإِصْبَاحِ ...»)
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانسته از دایرهٔ جذابیت موهای پیچخوردهات فرار کند؛ زیرا ابروهایت همچون کمانچه و چشمانت مانند تیر، تاثیرگذار و مهاجماند.
هوش مصنوعی: از چشمانم چشمهای جاری شده است، اما این آب برای کسی آشنا نخواهد شد، مگر برای کشتیران.
هوش مصنوعی: آبِ حیات تو باعث قوت و زندگی ماست، و ذکر تو روح و جان ما را تغذیه میکند.
هوش مصنوعی: لبان تو را با حسرت بوسیدم و با اشک و زاری خواستم که کام دلم را از عشق تو پر کنم.
هوش مصنوعی: دعای جان تو همیشه بر زبان عاشقان جاری است تا اینکه به زیبایی و روشنی متصل شود.
هوش مصنوعی: به دنبال اصلاح و توبه و تقوای ما نباش، زیرا حافظ میگوید از میان رندها و عاشقان و مجنونها کسی را پیدا نکرده که به حقیقت رستگاری رسیده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
زهی هوا را طواف و چرخ را مساح
که جسم تو ز بخارست و پرتو ز ریاح
اگر به صورت و ترکیب هستی از اجسام
چرا به بالا تازی ز پست چون ارواح
ز دوستی که تو داری همی پریدن را
[...]
همین که بانگ بر آید که فالق الصباح
غذای روح طلب کن بخواه کوزه راح
اگر جماد نیی جنبشی کن ای غافل
مباش کم ز وحوش و طیور وقت صباح
برای دفع مخالف گر اتفاق افتد
[...]
بیا، که دیدن رویت مبارکست صباح
بیا، که زنده به بوی تو میشوند ارواح
تویی، که وصل تو هر درد را بود درمان
تویی، که نام تو هر بند را بود مفتاح
فروغ روی تو بر جان چنان تجلی کرد
[...]
بنوش لعل مذاب از زمرّدین اقداح
ببین که جوهر روحست در قدح یا راح
خوشا بروی سمن عارضان سیم اندام
عقیق ناب مروّق ز سیمگون اقداح
بریز خون صراحی که در شریعت عشق
[...]
مشیر ملک و صلاح زمانه عزالدین
که هر چه هست به جز خدمت تو نیست صلاح
هرآنچه بر دل خصمت گذشته کج بوده
مگر به روز نبرد تو در سهام و رماح
به هر زمین که گذر کرده باد آبادی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.