گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

هر سر که بسودای طلب باختنی نیست

در پای سگ کوی تو انداختنی نیست

این رایت عشق است که جز بر سر منصور

این آیت فتح و ظفر افراختنی نیست

یکران فلک را که بود خنک سلیمان

پی کن که بمیدان طلب تاختنی نیست

روئین دل و آهن جگران راست سزاوار

بر شیشه دلان تیغ فنا آختنی نیست

هستی همه در باز که در نرد محبت

گر بردنی هست بجز باختنی نیست

نشناخت کسی راز غم عشق و جز این راز

در علم طلب نکته آشناختنی نیست

هر کس بخیال خود از این نکته باریک

پرداخت بسی قصه و پرداختنی نیست

منکر مشو افسانه پروانه و شمع است

کاین قصه بود سوختنی ساختنی نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode