هر سر که بسودای طلب باختنی نیست
در پای سگ کوی تو انداختنی نیست
این رایت عشق است که جز بر سر منصور
این آیت فتح و ظفر افراختنی نیست
یکران فلک را که بود خنک سلیمان
پی کن که بمیدان طلب تاختنی نیست
روئین دل و آهن جگران راست سزاوار
بر شیشه دلان تیغ فنا آختنی نیست
هستی همه در باز که در نرد محبت
گر بردنی هست بجز باختنی نیست
نشناخت کسی راز غم عشق و جز این راز
در علم طلب نکته آشناختنی نیست
هر کس بخیال خود از این نکته باریک
پرداخت بسی قصه و پرداختنی نیست
منکر مشو افسانه پروانه و شمع است
کاین قصه بود سوختنی ساختنی نیست