چون شود با ما اگر رسم ستم کمتر کنی
اندکی این جور را با عاشق دیگر کنی
غازه ای از خون ما بر چهره خود کن نگار
چون ز بهر ناسزایان خویشرا زیور کنی
لختی از این سوخته دل نه بخوان بهر کباب
با حریفان دغل چون باده در ساغر کنی
دامن از دستم مکش ای تندخوی از روی قهر
کز نثار چشم من دامن پر از گوهر کنی
نام ما با خون مظلومان رقم کن نز مداد
چونکه نام عاشقانرا ثبت در دفتر کنی
با حریفان دغل هر شب زنی می تا سحر
چونکه دور ما رسد آغاز شورو شر کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و دردهای ناشی از عشق میپردازد. شاعر از محبوبش میخواهد که کمی از ظلم و ستم خود بکاهد و با محبت بیشتری با او رفتار کند. او خواستهای از محبوب دارد تا زخمهای دلش را با نگاهی لطیف تسکین دهد و به محبت بپردازد، نه با خشونت. شاعر به محبوبش تذکر میدهد که نام آنان را در کتب عشق ثبت کند و از او میخواهد که در کنار دیگران از عشق و محبت دور نشود. این شعر نشاندهندهی عمیقترین احساسات عاشقانه و درخواستهای شاعر برای توجه و محبت بیشتر از سوی محبوبش است.
هوش مصنوعی: اگر روزی با ما باشی و از ظلمت بکاهی، میخواهم که کمی این رفتار را با دیگر عاشقان هم داشته باشی.
هوش مصنوعی: عزیزم، مانند زینتی بر صورتت خون ما را بمال، زیرا برای کسانی که به تو بد میگویند، میخواهی زینتی در خود ایجاد کنی.
هوش مصنوعی: دل سوختهام را برای کباب خوردن با دوستان فریبکار فراموش کن، همانطور که وقتی باده در جام بریزی، نباید به آنچه از آن میجوشد فکر کنی.
هوش مصنوعی: ای انسان تندمزاج، از روی ناراحتی دامنم را رها نکن. زیرا اگر چشمم را بگشایی و به من نگاه کنی، دامنم پر از جواهرات زیبایی خواهد شد.
هوش مصنوعی: نام ما را به یاد مظلومان بنویس، نه با مداد، بلکه با خونشان، همانطور که نام عاشقان را در دفتر عشق ثبت میکنی.
هوش مصنوعی: شبها با رقبا و فریبکاران به خوشگذرانی میپردازی تا سپیدهدم، اما زمانی که به ما نزدیک میشوی، شروع به ایجاد جنجال و شور و شوق میکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر خرد را بر سر هشیار خویش افسر کنی
سخت زود از چرخ گردان، ای پسر، سر بر کنی
دیگرت گشته است حال تن ز گشت روزگار
همچو حال تن سزد گر حال جان دیگر کنی
پیش ازان تا این مزور منظرت ویران شود
[...]
خاک این درگاه را گر زانک تاج سر کنی
از تکبر فخر بر شاهان بحر و بر کنی
ور چو خواجو آستانش را بمژگان تر کنی
دامن جانرا ز آب دیده پر گوهر کنی
روی ماهت ر ببین تا عشقم باور کنی
رنگ زردم ر ببین تا جورت کمتر کنی
نیصب شو وخت که بوی زلفهات ر مشنوم
گر ببینی روز مور خاک سیا ور سر کنی
زلف کر نیلیر ازی بیشتر مزن قیچی که واز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.