میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱

چون شود با ما اگر رسم ستم کمتر کنی

اندکی این جور را با عاشق دیگر کنی

غازه ای از خون ما بر چهره خود کن نگار

چون ز بهر ناسزایان خویشرا زیور کنی

لختی از این سوخته دل نه بخوان بهر کباب

با حریفان دغل چون باده در ساغر کنی

دامن از دستم مکش ای تندخوی از روی قهر

کز نثار چشم من دامن پر از گوهر کنی

نام ما با خون مظلومان رقم کن نز مداد

چونکه نام عاشقانرا ثبت در دفتر کنی

با حریفان دغل هر شب زنی می تا سحر

چونکه دور ما رسد آغاز شورو شر کنی