گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

من بدین کهنه دلق و کهنه کلاه

نکنم سر فرو به افسر شاه

روی ناخوب و خوی نامرغوب

میزنم طعنه ها بمهر و بماه

بتو زیبنده شد بنقاره

زدن ایصاحب سریر و کلاه

که مرا تاج فقر وتخت قنوع

برتر است از هزار افسروگاه

نکنم رو بسوی درگه میر

که برم انتظارم نعمت و جاه

بسوی خوان نعمت خواجه

نکنم از در فسوس نگاه

بی نیازیم داده حضرت حق

با کف راد و خاطر آگاه

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

از شبستان ببشکم آمد شاه

گشت بشکم ز دلبران چون ماه

کسایی

ای ز عکس رخ تو ، آینه ماه

شاه حُسنی و ، عاشقانْت سپاه

هر کجا بنگری ، دمد نرگس

هر کجا بگذری ، برآید ماه

روی و موی تو نامهٔ خوبی است

[...]

ابوسعید ابوالخیر

بر فلک بر دو مرد پیشه ورند

آن یکی درزی آن دگر جولاه

این ندوزد مگر قبای ملوک

و آن نبافد مگر گلیم سیاه

مسعود سعد سلمان

دولت خاص و خاصه زاده شاه

رایت فخر بر کشید به ماه

تاج گردون محمد آنکه گرفت

در بزرگیش ملک و عدل پناه

ملک را داد رای او رونق

[...]

مشاهدهٔ ۱۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه