گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

رفتی و رخ خوب تو را سیر ندیدیم

از گلشن حسن تو گلی تازه نچیدیم

این لقمه بکام دگران بود، چرا ما

از حسرت او این همه انگشت مزیدیم

اغیار زلعل تو دو صد بوس ربودند

ما خود لب خود را بصد افسوس گزیدیم

مرغان همگی آمده در دام فتادند

سنگی بپر ما زدی از بام پریدیم

گویا همه افسانه و افسون زسخن بود

هر وعده که از لعل لب دوست شنیدیم

تا شیر نخواهی تو ز پستان چنین زال

مادر عوضش خون ز دل خویش مکیدیم

غیر از طمع خام نشد پخته در این دیگ

هر چیز در او زاتش سودا بپزیدیم

نه شوق بسر آمد و نه راه بپایان

هر چند حبیبا به ره دوست دویدیم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سنایی

ما فرش بزرگی به جهان باز کشیدیم

صد گونه شراب از کف اقبال چشیدیم

آن جای که ابرار نشستند نشستیم

وان راه که احرار گزیدند گزیدیم

گوش خود و گوش همه آراسته کردیم

[...]

سوزنی سمرقندی

ما فرش بزرگی به جهان باز کشیدیم

بس . . . ن غلامان نکو روی دریدیم

شلوار عروسان زره زلف گشادیم

بر گنبد ترکان پریچهره خزیدیم

بس گنده مغلوک کهن را یله کردیم

[...]

میبدی

سر جمله بدانید که در عالم پاداش

آنها که درین راه بدادیم بدیدیم‌

ما را همه مقصود ببخشایش حق بود

المنّة للَّه که بمقصود رسیدیم.

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
عطار

دردا که درین بادیه بسیار دویدیم

در خود برسیدیم و بجایی نرسیدیم

بسیار درین بادیه شوریده برفتیم

بسیار درین واقعه مردانه چخیدیم

گه نعره‌زنان معتکف صومعه بودیم

[...]

مولانا

آن جایکه احرار نشینند، نشستیم

وان کار که ابرار گزیدند، گزیدیم

دیدیم که در عهدۀ صدگونه وبالیم

خود را به یکی جان ز همه باز خریدیم

مارا همه مقصود به آمرزش حق بود

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه