گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

خواجه در آرزوی عمر دراز

که رسد ناگهش زمانه فراز

ملک الموت گویدش در گوش

که فراز آمد آن زمان دراز

خسته گرددش هر دو دست قوی

بسته گرددش هر دو دیده باز

گویدش روز عیش رفت، مبال

گویدش وقت طیش رفت، مناز

که برفتت زمان جلوه و کبر

که برفتت زمان عشوه و ناز

نشود چاره ساز ناله، و درد

نشود سودمند، عجز و نیاز

رنج بردی و گرد کردی گنج

مکر روباه بود و صید گراز

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

زندگانی چه کوته و چه دراز

نه به آخر بمرد باید باز؟

هم به چنبر گذار خواهد بود

این رسن را، اگر چه هست دراز

خواهی اندر عنا و شدت زی

[...]

فرخی سیستانی

سرو ساقی وماه رود نواز

پرده بر بسته در ره شهناز

زخمه رودزن نه پست ونه تیز

زلف ساقی نه کوته ونه دراز

مجلس خوب خسروانی وار

[...]

ابوالفضل بیهقی

زندگانی چه کوته و چه دراز

نه بآخر بمرد باید باز؟

هم بچنبر گذار خواهد بود

این رسن را اگر چه هست دراز

خواهی اندر عنا و شدّت زی‌

[...]

ناصرخسرو

ای تو را آروزی نعمت و ناز

آز کرده عنان اسپ نیاز

عمرت از تو گریزد از پس آز

تو همی تاز در نشیب و فراز

بر در بخت بد فرود آید

[...]

مسعود سعد سلمان

چند گویی که نشنوندت راز

چند جویی که می نیابی باز

بد مکن خو که طبع گیرد خو

ناز کم کن که آز گردد ناز

از فراز آمدی سبک به نشیب

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه