آمد مه خورداد که در غم نتوان بود
ماهی است که بی باده در غم نتوان بود
فصلی است که بی جام لبالب نتوان زیست
ماهیست که بی رطل دمادم نتوان بود
از قسم خود افزون مطلب، قول حکیم است
این نکته که بر خویش مقدم نتوان بود
آدم بحقیقت لقب مردم راد است
بی رادی و بیمردمی آدم نتوان بود
گر ملک سلیمان و اگر دانش آصف
کس را همه دم عیش مسلم نتوان بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر مرگ رقیبان تو خرم نتوان بود
دلشاد بمرگ همه عالم نتوان بود
بی سلسله اینست پریشانی زلفت
ز آشفتگی زلف تو درهم نتوان بود
در خلد برین با همه اسباب فراغت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.