گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

آمد مه خورداد که در غم نتوان بود

ماهی است که بی باده در غم نتوان بود

فصلی است که بی جام لبالب نتوان زیست

ماهیست که بی رطل دمادم نتوان بود

از قسم خود افزون مطلب، قول حکیم است

این نکته که بر خویش مقدم نتوان بود

آدم بحقیقت لقب مردم راد است

بی رادی و بیمردمی آدم نتوان بود

گر ملک سلیمان و اگر دانش آصف

کس را همه دم عیش مسلم نتوان بود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode