گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

باغ را نوبت نشور آمد

سبزه را رجعت ظهور آمد

قامت سرو چون قیامت کرد

حشر من کان فی القبور آمد

نفحه باد چون دم عیسی

نای بلبل چو نفخ صور آمد

عرق گل ز چهره بزدائید

کز رهی بس در ازو دور آمد

شاهد گل که پار غیبت کرد

بسوی محفل حضور آمد

صوت بلبل هزار دستان است

کش یکی نغمه زبور آمد

گل که زد از عدم قدم بوجود

برضا بود یا بزور آمد

چهر گل همچو آتش سینا

شاخ گلبن درخت طور آمد