من در این صحرا نهادم پا که نخجیرم کنند
در خم زلف بتی گردن بزنجیرم کنند
سخت ویرانه شدم، از خویش بیگانه شدم
از کرم هنگام آن آمد که تعمیرم کنند
من که لوح سادهام هر نقش را آمادهام
دست نقاشان قدرت تا چه تصویرم کنند
آیه حقم ولی نایل برحمت یا عذاب
خود ندانم تا که دانایان چه تفسیرم کنند
من نحاس تیره و قلب و سیاه خیرهام
کیمیا کاران مگر تبدیل و تغییرم کنند
خاک گشتم خاک و دارم چشم از اهل نظر
کز نگاه لطف و رحمت باز اکسیرم کنند
گر ز من خشنود باشد خاطر پیر مغان
نیست باکی شیخ و زاهد هر چه تکفیرم کنند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.