گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

ز گیسویت سخن با شانه گفتند

شبی تاریک بود افسانه گفتند

گر از لعل لبت گفتند رازی

حدیثی از لب پیمانه گفتند

چه حکمت بود کز زنجیر زلفت

حدیث عقل با دیوانه گفتند

بهشیاری نیارستند گفتن

بمستی بیخود و مستانه گفتند

حدیث از شمع و از پروانه در جمع

اگر گفتند بی پروانه گفتند