گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

قدم بگذار و از ما بگذر ای شیخ

تکاپو کن بکار دیگر ای شیخ

تو دستاری گران داری و ما را

گرانی میکند بر تن سر ای شیخ

گدایانی خمش بی عقل و بی هش

مجو چندان بما شور و شر ای شیخ

مکن با ما حشر از خاص و عامه

بترس از هول روز محشر ای شیخ

تو را با ما چه باشد داوری هان

نمیترسی مگر از داور ای شیخ

سلیمان را هماره در کف دیو

نخواهد ماند این انگشتر ای شیخ

زنم فردا بتو تسخر من، امروز

زنی بر من اگر تو تسخر ای شیخ

مسیحا تا قیامت گر مسیحاست

بود خر تا ابد چونان خر ای شیخ

صفت دنیا طلب را از نبی جوی

اگر از من نداری باور ای شیخ

شناسی خوبتر از خط قرآن

تو صد ره سکه سیم و زر ای شیخ

غنا گر قول زور آمد در اخبار

توئی مطرب فراز منبر ای شیخ

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode