گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

به گیتی بهتر از دانشوری نیست

به جز دانش به گیتی مهتری نیست

سری سخت و دلی ستوار باید

که کار دین و دانش سرسری نیست

ز دانشور سخن باور توان کرد

که نادان هر چه گوید باوری نیست

به نادان داوری بردن نشاید

که جز دانش به گیتی داوری نیست

پذیره کردن دیو و پری را

به دست جم جز این انگشتری نیست

بدو گیتی ز دانش برتری جو

که جز دانش به گیتی برتری نیست

ز دریای خرد گوهر توان جُست

که دریائی بدان پهناوری نیست

به جز یک پرتو از انوارِ دانش

فروغ آفتاب خاوری نیست

به جز اندر پی دانش غژیدن

تکاپوهای چرخ چنبری نیست

ز نادانی سوی یزدان پناهم

که نادانی به جز بدگوهری نیست

برای مرد دانا می‌رود چرخ

که جز دانشوری نیک اختری نیست

خرد را رهبر خود کن به هر کار

بدو جهان جز خرد را رهبری نیست

دد و دام از خردمندی شود رام

که بهتر از خرد افسونگری نیست

صدف را چون شناسد از گهر باز؟

در آن رسته که مرد گوهری نیست

همه پیغمبری‌ها را خرد کرد

جز او کس درخور پیغمبری نیست

چه باشد کافری؟ انکار دانش

که جز انکار دانش کافری نیست

ز مردم جوی دانش نی ز دفتر

که راز دین و دانش دفتری نیست

به راه دانش ای مرد خردمند

زیانی برتر از تن‌پروری نیست

یکی دیو ستمکار است شهوت

که هرگز درخور رامشگری نیست

خرد جام جهان بین و آب خضر است

که جز وی آینه اسکندری نیست

خرد تخت سلیمان است و در وی

ره آمد شد دیو و پری نیست

بدین شیرینی ای مرد خردمند

نبات مصر و قند عسکری نیست

 
 
 
جدول قرآن کریم