اشک طوفان سیل کو تا داد گریه دادمی
رفتمی و گریه را، بنیاد نو بنهادمی
چشم تنها نه، که تن با گونه ی خون کردمی
پس چو پرویزن، زهر عضوی، رگی بگشادمی
هم زآه آتشین، از سینه چون برزینمی
هم زاشک دیده، رشک دجله ی بغدادمی
بر فلک چون صبح، آه آتشین افشاندمی
وز دو دیده چون شفق، در موج خون افتادمی
ابر طوفان بار را، در گریه ها، شاگردمی
بلکه طوفان زمان نوح را، استادمی
سخت غمگینم که بر جای است چشم من هنوز
گر به جای خون، بصر باریدی، از وی شادمی
گفته ام شیرین و فرهادم به عهد دوستی
بس که خجلت خوردمی گردوست را بریادمی
رانمی از دیده جوی خون، نه جوی شیر، اگر
در وفا شیرینمی، در دوستی، فرهادمی
تا به پانصد سال هم نگزارمی حق ایاس
همچو شمع ار گریه ها را تا به جان استادمی
پیرم از غم چون شکوفه، کاش خاک اویمی
تا همیشه زاشک خود، سرسبز چون شمشادمی
ای پسر، ای در فراق تو پدر گریان، که کاش
ابروش با گریه و ناله زمادر زادمی
جانستان را نامد از رخسار چون ماه تو شرم؟!
ور من آنجا بودمی، بر روی تو جان دادمی
بنده ی من بودی وگر زنده ماندی یک دو روز
پیش رویت مردمی، وز هرچه هست آزادمی
دانه ی دل همچو تخم افشاندمی بر خاک تو
گرنه خرمن داده از دست جهان بربادمی
بی قرار و کوفته کی بودمی، گرنی زغم
دل ظپان چون زیبق و جان سخت چون پولادمی؟
رنج دوری تو، چون گنجو فرو بردی به خاک
گرنه چون ویرانی از گنج غمت آبادمی
داد خویش از مرگ مردم خوار تو، بستاندمی
گرنه مانند شهیدان کشته ی بیدادمی
چون فلک بنیاد عمر تو برافکنده است، کاش
من به سر بر، خاک و روبرو خاک چون بنیادمی
تا بدانجا رفت فریادم که منزلگاه توست
من بدینجا مانده بی تو، کاشکی فریادمی
چون فروشد روز تو، گردونت شب خوش باد گفت
کاشکی من بر پی تو نیز شب خوش بادمی
از برای تحفه گر ممکن بدی، والله که جان
بر طبق بنهادمی، پیش تو بفرستادمی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بازتابی عمیق از احساسات ناشی از دوری و فراق است. شاعر با اشکها و گریههایش همچون طوفانی از غم و اندوهی که بر دلش نشسته، تشکیل دنیایی خیالی و پر از رنج میدهد. او از درد دوری معشوقش میگوید و به یادآوری یک دوستی شیرین و فال زادتی که در آنجا است، ابراز حسرت میکند. همچنین، شاعر به شدت احساس غم و اندوه میکند و از جدایی و تنهاییاش مینالد، و آرزو میکند که ای کاش در کنار معشوقش بود. این شعر تأثیری عمیق بر خواننده میگذارد و حال و هوای شاعر را به خوبی منتقل میکند، به طوری که حس درد، longing و فراق در سراسر آن مشهود است.
هوش مصنوعی: اشکهایی که ناشی از طوفان و سیل هستند، به من اجازه میدهند تا در حالی که گریه میکنم، به جایی بروم و اساس و پایهای برای گریه جدیدی بنا کنم.
هوش مصنوعی: چشم فقط به تنهایی نیست، بلکه وقتی صورت را به خون آغشته کردم، مانند پرویزن، زهر را به رگی وارد کردم.
هوش مصنوعی: از دل آتشی که به خاطر عشق میسوزد، برمیآید و از اشکهایی که میریزم، حسادت به زیبایی دجلهی بغداد را دارم.
هوش مصنوعی: در آسمان مانند صبح، با نالهای آتشین، بیافشاندم و از دو چشمانم مانند رنگ شفق، در دمی خون جاری شد.
هوش مصنوعی: من در گریهها، مانند ابرهایی هستم که باران را آماده میکنند، ولی در عین حال، با قدرت و عظمت، مانند طوفانی هستم که زمان نوح را شکل میدهد.
هوش مصنوعی: من هنوز بسیار غمگینم که چشمانم به جای اشک، فقط به صورت خیره نگاه میکنند. اگرچه خونگریه نمیکنم، از دیدن او خوشحال میشوم.
هوش مصنوعی: من به دوست خود گفتهام که شیرینی دوستی ما مثل فرهاد است و به خاطر آنکه شرمندهام، هیچگاه فراموشش نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: هرگز اشک من شبیه جوی خون نیست، نه مانند جوی شیر. اگر در وفا شیرین و مهربانم، در دوستی هم مانند فرهاد هستم.
هوش مصنوعی: من هرگز اجازه نمیدهم که حق ایاس تا پانصد سال بر زمین بماند، حتی اگر به مانند شمع در حال ذوب شدن باشم و از غم و اندوه گریه کنم.
هوش مصنوعی: من از غم و اندوه به حالتیکه شکوفهها در فصل بهار میشوند، پیر و خستهام. ای کاش در خاک او مدفون شوم تا همیشه با اشکهایم، سرسبز و شاداب مانند درخت شمشاد باقی بمانم.
هوش مصنوعی: ای پسر، پدر در غم دوری تو اشک میریزد و آرزو میکند که ای کاش ابرویت به اندازهی این گریهها و زاریها به دنیا میآمد.
هوش مصنوعی: چرا دل را از زیبایی تو چون ماه شرمگین نمیکنی؟ اگر من آنجا بودم، به خاطر تو جانم را فدای زیباییات میکردم.
هوش مصنوعی: تو بنده من بودی و اگر چند روزی بیشتر زنده میماندی، در پیش رویت آدمهایی بودند و من از هر نوع وابستگی رها و آزاد بودم.
هوش مصنوعی: دل من را مانند دانهای بر خاک تو کاشتهام؛ در غیر این صورت، خوشههای زندگیام از دست دنیا به باد رفته بود.
هوش مصنوعی: دلگیر و ناتوان نبودم، اگرچه از غم دلم میلرزد و در عین حال، از روحی قوی و محکم مانند فولاد برخوردارم.
هوش مصنوعی: رنج و دشواری ناشی از دوری تو مانند گنجی است که در زمین پنهان شده است؛ و اگر نه، ویرانی ناشی از غم تو میتوانست زندگی را پر رونق سازد.
هوش مصنوعی: من از تو به خاطر بیاحترامی به انسانهایی که در مرگ دیگران ناراحتند، انتقاد میکنم. اگر این کار را نکنم، مانند کسانی میشوم که به ناحق کشته شدهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که زندگیات به مانند بنیاد یک ساختمان برپا شده، ای کاش من هم همچون خاکی بر روی زمین، به سر بر و بر خاک بمانم.
هوش مصنوعی: من به نقطهای رسیدم که فریاد من به خانهات میرسد، اما من در اینجا بدون تو ماندهام و ای کاش میتوانستم فریاد بزنم.
هوش مصنوعی: وقتی روز تو به پایان میرسد، آرزو میکنم که شب خوبی داشته باشی. کاش من هم در کنار تو میتوانستم از شبهای خوش بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: اگر ممکن بود که هدیهای تهیه کنم، به جانم قسم که جانم را نیز برای فرستادن به تو میدادم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر من از بند هوای دیگران آزادمی
سر بسجده پیش هرکس بر زمین ننهادمی
جز ترا نگزینمی و جز ترا نستانمی
با تو مهتر شادمانی با تو کهتر شادمی
هرکه خواهد سرفرازی اوفتد در راه تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.