آنکه در هر چین زلفش صدمه کنعان گم است
چون توانم گفتنش کآنجا مرا هم جان گم است
کعبه گویا شد بنا در روزگار بخت ما
ورنه چون در تیرگی چون چشمه حیوان گم است؟
بس که دایم حسرت تیر تو، راهم میزند
در میان دیده و دل لذت پیکان گم است
همچو قدسی دور از آن آشوب جان، شام فراق
گریهای دارم که در هر قطرهاش طوفان گم است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.