دارم دلی، اما چه دل، صدگونه حرمان در بغل
چشمی و خون در آستین، اشکی و طوفان در بغل
باد صبا از کوی تو، گر بگذرد سوی چمن
گل غنچه گردد، تا کند بوی تو پنهان در بغل
نازم خدنگ غمزه را، کز لذت آزار او
از هم جراحتهای دل، دزدند پیکان در بغل
کو قاصدی از کوی او، تا در نثار مقدمش
هر طفل اشک از دیدهام، بیرون دود جان در بغل
بخت مرا از تیرگی، صبح فراق و شام غم
پرورده چون طفل یتیم، این در کنار آن در بغل
برقع ز عارض برفکن یک صبحدم، تا جاودان
گردد فرامش صبح را، خورشید تابان در بغل
قدسی ندانم چون شود، سودای بازار جزا
او نقد آمرزش به کف، من جنس عصیان در بغل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از دل شکسته و درد و رنجهای عاطفیاش سخن میگوید. او دلی پر از آرزوهای ناتمام و اشکهایی در چشمانش دارد. با اشاره به زیباییهای طبیعت و عشق، از تأثیر غم و فراق بر زندگیاش میگوید و به انتظار قاصدی از معشوقش اشاره میکند که دلش را شفا دهد. شاعر به ناامیدی و تیرگی بختش در کنار غم و فراق اشاره کرده و دربارهی آمرزش و گناه نیز تأمل میکند. در کل، غزل بیانگر رنج و عشق و امیدوار به بهبود وضعیت روحی است.
هوش مصنوعی: دارم دلی، اما چه دل! ناراحتیهای زیادی دارم که در چشمانم پنهان است و در آستینم احساس درد و پریشانی میکنم. اشکام ریخته و درونی پر از طوفان دارم.
هوش مصنوعی: باد ملایم از مسیر تو که عبور کند، به باغ گل میرسد و گلها درخفا بوی تو را در آغوش میگیرند.
هوش مصنوعی: من به زیبایی تیر نگاهی که دل را آزار میدهد، افتخار میکنم. این تیر باعث میشود که زخمهای دل از هم در رنج و لذت، به سرقت بروند.
هوش مصنوعی: کجاست پیامآوری از آن محله تا برای نشان دادن ارادت و احترام به حضور او، هر کودک اشک را از چشمانش بریزد و جانش را در آغوش بگیرد؟
هوش مصنوعی: بخت من در تاریکی و غم، شبیه به طفلی یتیم بزرگ شده است. این حس گرسنگی و بیپناهی در کنار این احساس جدایی و اندوه، مرا محاصره کرده است.
هوش مصنوعی: در صبح زود، چادر یا پوشش را از چهرهات کنار بزن تا همیشه یاد صبح برایت زنده بماند، زیرا خورشید در دستان توست.
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه باید به مقام والای الهی رسید، اما در دنیای آخرت، از خریداران آمرزش و بخشش هستم. در حالی که در دستم، گناهانم را همچون کالا دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میآید از سیر جگر آهم گلستان در بغل
یاس و تمنا در نفس امید و حرمان در بغل
ز آنسان که طفلان چمن دزدند گل از باغبان
آهم کند گلهای داغ از سینه پنهان در بغل
زین پیشتر گل میفشاند از خنده چاک سینهام
[...]
ای از رخت هر خار را سامان بستان در بغل
هر ذره را از داغ تو خورشید تابان در بغل
هر حلقه زلف ترا صد ملک چین درآستین
هر پرده چشم ترا صد کافرستان در بغل
کی چشم گستاخ مرا راه تماشا می دهد
[...]
میآیم از طوف حرم، بتخانه پنهان در بغل
زنار راهب بر میان، ناقوس گبران در بغل
هرچند صید لاغرم، انکار قتل من مکن
کز غمزهات دارد دلم، صد زخم پیکان در بغل
مژگان ز لخت دل کند، هر لحظه پر گل دامنم
[...]
دارم دلی همچون جرس، پیوسته نالان در بغل
از داغ بر احوال خود، صد چشم گریان در بغل
کی از چمن یاد آورم من کز خیال روی او
چون حلقهٔ زلف بتان، دارم گلستان در بغل
صد چاک افتد همچو گل بر جیب من از هر نسیم
[...]
هر تار مژگانم بود موجیّ و عمّان در بغل
هر قطرة اشکم بود نوحیّ و طوفان در بغل
خوش مضطرب میآید از کوی تو باد صبحدم
دارد مگر بویی از آن زلف پریشان در بغل
هر شب چو گل چاک افکنم در جیب و روز از بیم کس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.