هیچ دورانی چو عهد بیسرانجامی نبود
حیف ازان عمری که در خونابه آشامی نبود
در دل گرمم نماند افزون ز یک دوزخ شرر
هرگزم در عشق خوبان دل به این خامی نبود
غیرتم نگذاشت کو را شهره عالم کنم
گر نکردم خویش را رسوا، ز بدنامی نبود
هیچ نوشی را ندیدم کز عقب نیشی نداشت
آزمودم، هیچ کامی همچو ناکامی نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات شاعر درباره واقعیات زندگی میپردازد. شاعر میگوید هیچ دورهای به اندازه دوران بیسرانجامی ناراحتکننده نیست و افسوس میخورد که عمرش را صرف چیزهای بیفایده کرده است. او در دل خود احساس عذاب و درد دارد و هیچ وقت در عشق به معشوقان به این اندازه خام نبوده است. شاعر به دلیل غیرت خود، از رسوایی و بدنامی پرهیز کرده و هرچند که در زندگی لذتها را تجربه کرده، اما هیچ کامی به اندازه ناکامیها ماندگار نبوده است. در کل، حسرت، ناکامی و دردی که در اثر عشق و زندگی تجربه کرده، محور اصلی این شعر است.
هوش مصنوعی: هیچ زمانهای مانند دورهای که پایانش مشخص نیست وجود ندارد، و افسوس که عمری که در آن به غم و اندوه گذرانده شده، ارزش نوشیدن ندارد.
هوش مصنوعی: در دل من جایی برای آتش عشق نیست و هرگز دل خام و نادان من به عشق زیبا رویان نمیتپد.
هوش مصنوعی: غرور و غیرت من اجازه نداد تا کسی را به جهانیان معرفی کنم، زیرا اگر خودم را رسوا نمیکردم، از بدنامی در امان نبودم.
هوش مصنوعی: هیچ چیز خوشایندی را ندیدم که در پس آن، زهر و تلخی وجود نداشته باشد. از تجربهام دریافتم که هیچ کامی به اندازه ناکامی، دردناک نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.