گنجور

 
قدسی مشهدی

آسودگی نصیب دل زار کس مباد!

مرهم وبال سینه افگار کس مباد!

بس دلشکسته‌ایم ز آسوده‌خاطری

یا رب که عافیت پی آزار کس مباد!

شادم به کوچه‌گردی عالم چو آفتاب

آسایشم ز سایه دیوار کس مباد!

شد زهد شیخ و برهمن آمد به راه عشق

دل در گرو به سبحه و زنار کس مباد!

تا دل به خون خویش نغلتد، نمی‌شود

این صید خون‌گرفته، گرفتار کس مباد!

قدسی ز غنچه دلت آتش علم کشید

این گل، نصیب گوشه دستار کس مباد