هر لحظه نظر بر دگری دوخته دارد
این دیده چه با جان من سوخته دارد؟
زان شیفته داغ بتانم که چو لاله
اجزای مرا داغ به هم دوخته دارد
با این نگه خیره سر راه چه گیرم
آن را که خیال نگه، افروخته دارد
قدر جگر سوختهام را نشناسد
جز لاله که او هم جگر سوخته دارد
داغم ز یک اندیشی آن کس که درین باغ
چون لاله همین داغ دل اندوخته دارد
قدسی نه همین فکر تو خام است گه نظم
این سلسله بسیار نوآموخته دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مسکین تن آن کو جگرِ سوخته دارد
چشم و دل بد رأی بد آموخته دارد
نی زهره که در روی دلارای تو بیند
نی دیده که از سوی تو بردوخته دارد
مژگان تو شد بابزن و مرغ دلم را
[...]
زین شعله که رخسار تو افروخته دارد
پروانه صفت خرمن ما سوخته دارد
شه رسم صف آرایی و لشکر شکنی را
از طرّه مژگان تو آموخته دارد
گنج رخ تو قسمت مار سر زلف است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.