تا کی رودم خون دل از هر مژه چون جوی
تا بو که تو چون سرو خرامان بِبَرآئی
بیمار غمت جان به لب و دل نگران است
شاید که به آئین طبیبان بدر آئی
من شمع صفت گریه کنان جان دهم از شوق
چون صبح تو گر با لب خندان ببر آئی
شک نیست که جمعیت خاطر دهدم دست
آن شب که تو با زلف پریشان ببر آئی
پروانه صفت جامۀ جان پیش تو سوزم
چون شمع اگر ای کوکب رخشان ببر آئی
مشکل بتوان زیست به هجران تو هر چند
باور نتوان کرد که آسان ببرآیی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عمق عشق و اشتیاق خود به محبوب صحبت میکند. او از درد و رنجی که در غیبت محبوبش تحمل میکند، میگوید و انتظار دارد که محبوب مانند سروی خرامان به سوی او بیاید. دلش پر از نگرانی است و به شدت به دیدار محبوبش چشم دوخته است. شاعر در بیان احساساتش به تصویری زیبا از شمع و پروانه اشاره میکند و آرزوی یک لحظه شادابی و زیبایی را دارد، در حالی که میداند زندگی بدون محبوبش بسیار دشوار است. تمام این احساسات نشاندهنده عمق عشق و وابستگی او به معشوق است.
هوش مصنوعی: تا کی باید به خاطر دلتنگی و احساساتم اشک بریزم و مانند جوی آب گریه کنم، تا اینکه تو با زیبایی و لطافت خودم را از این حال و هوای غمناک نجات دهی؟
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر حالتی از ناراحتی و انتظار است. شخصی به خاطر غم دیگری به شدت بیمار شده و جانش به لبش رسیده است. او دلش نگرانی دارد و امیدوار است که کسی با مهارت و دانشی مانند پزشکان، به کمک او بیاید و دردش را درمان کند.
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که با اشک و اندوه میسوزم و جانم را از عشق تقدیم میکنم. چون صبح تو با لبخند و خندانی بیایی، زندگیام را فدای تو میکنم.
هوش مصنوعی: بدون شک، من خاطرهای زیبا از آن شب دارم که تو با موهای نامرتب و زیبا به سراغم آمدی و جمعیت را تحت تأثیر قرار دادی.
هوش مصنوعی: من مانند پروانهای که به دور شمع میچرخد، در حضور تو میسوزم. اگر ای ستاره روشن، به نزد من بیایی، این سوزش به شدت بیشتری خواهد بود.
هوش مصنوعی: زندگی بدون تو بسیار دشوار است، هرچند که نمیتوان به راحتی پذیرفت که تو به سادگی برمیگردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آنکه کشی باده و از خانه برآیی
مستان و غزلخوان به سر رهگذر آیی
من کز خبر آمدنت حال ندارم
حالم چه بود گر به سر و بیخبر آیی؟
بهر نگهی چند شب و روز نشینم
[...]
ای نَفس ، اگر از درِ معنی به در آیی،
از صحبت ظاهر به حقیقت بگرایی
عزلت بگزینی ز همه خلق چو عنقا
نه بلبل شیدا که به هر گل بسرایی
آن روز نماید به تو رخ شاهد معنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.