ما سمندر زادگان را شکوه از آتش نباشد
کِی ز آتش میگریزد هرکه در وی غش نباشد
گر کنند ایمن زهجرانم غم از نیران ندارم
بیمم از آن است ورنه باکم از آتش نباشد
بی غشم کن ساقیا از مِی که بسیار آزمودم
دفع غم را داروئی چون بادۀ بی غش نباشد
کی در او خاصیت آتش بود یا ذوق مستی
باده گر همرنگ با آن لعل آتش وش نباشد
سرو بستان پیش سرو قامت آن ماه پیکر
گر خرام کبک دارد همچنان دلکش نباشد
می توانم گویی از میدان غبارا در ربودن
توسن بخت ز پای افتاده گر سرکش نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.