گنجور

 
غبار همدانی

بر مشامم بوی جانان می‌رسد

بر لبم جان پای‌کوبان می‌رسد

نامده بیرون بشیر از شهر مصر

بوی پیراهن به کنعان می‌رسد

بر مشامم همره پیک صبا

بوی آن زلف پریشان می‌رسد

شست برنگرفته از یک چوبه تیر

بر دلم صد زخمه پیکان می‌رسد

مشنو ای جان از غبار ار زانکه گفت

درد مشتاقان به درمان می‌رسد

 
 
 
نورعلیشاه

مژده ای دل پیک جانان میرسد

کشتگان عشق را جان میرسد

غم مخور کان یوسف گمگشته باز

اینک اینک سوی کنعان میرسد

صبح وصل آمد شب هجران گذشت

[...]

نشاط اصفهانی

دل به دلبر، جان به جانان می‌رسد

روز هجر آخر به پایان می‌رسد

لنگ لنگ این پا به منزل می‌رسد

گیج گیج این سر به سامان می‌رسد

ساز رفتن کن که از دربار شاه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه