گنجور

 
نورعلیشاه

مژده ای دل پیک جانان میرسد

کشتگان عشق را جان میرسد

غم مخور کان یوسف گمگشته باز

اینک اینک سوی کنعان میرسد

صبح وصل آمد شب هجران گذشت

درد بیدرمان بدرمان میرسد

جوی اشگ از دیده هر سو کن روان

کانسهی سرو خرامان میرسد

کسب جمعیت چه جوئی از صبا

یار با زلف پریشان میرسد

سربنه اندر کف وزن بر کمر

دامن خدمت که سلطان میرسد

جلوه گر شد در جهان نور علی

آصف ملک سلیمان میرسد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode