گنجور

 
غزالی

بدان که هر کسی دوستی و صحبت را نشاید، بلکه باید که صحبت با کسی داری که در وی سه خصلت بود:

اول عقل بود که در صحبت هیچ فایده نبود و به آخر به وحشت کشد که احمق آن وقت که خواهد که با تو نیکویی کند، باشد که کاری کند به احمقی که زیان تو در آن بود و نداند و گفته اند، «از احمق دور بودن قربت است. و در روی احمق نگریدن خطیئت است». و احمق آن بود که حقیقت کارها نداند و چون با وی نگویی فهم نکند.

خصلت دوم خلق نیکو بود که از بدخو سلامت نبود و چون آن خوی بد وی بجنبد، حق تو فرو ماند و باک ندارد.

خصلت سوم آن که به صلاح بود که هرکه بر معصیت مصر بود از خدای تعالی نترسد، و هرکه از خدای تعالی نترسد بر وی اعتماد نباشد. و خدای تعالی می گوید، «و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هویه. طاعت مدار کسی را که از ذکر خود غافل کرده ایم و از پس هوای خویش است»؛ و اگر مبتدع بود، از وی دور باید بود که بدعت وی سرایت کند و شومی وی به تو برسد. و هیچ بدعت عظیم تر از آن نبوده است که اکنون پدید آمده است. گروهی اند که می گویند با خلق خدای تعالی داوری نباید کردن و هیچ کس را از فسق و معصیت بازنباید داشت که ما را با خلق خدای تعالی خصومت نیست و در ایشان تصرف نیست. و این سخن تخم اباحت است و سر زندقه است و از بدعت عظیم تر است البته. با این قوم هیچ مخالطت نباید کردن که این سخنی است که موافق طبع است و شیطان به معاونت آن برخیزد و این را در دل بیاراید و بزودی به اباحت صریح کشد.

و جعفر الصادق (ع) گفته است که از صحبت پنج تن حذر کنید: یکی دروغ زن که همیشه با وی در غرور باش و دیگر احمق که آن وقت که سود تو خواهد، زیان کند و نداند و بخیل که بهترین وقت تو از تو ببرد و بددل که در وقت حاجت تو را ضایع بماند و فاسق که تو را به یک لقمه بفروشد و به کمتر از یک لقمه، گفتند، « آن چیست؟ » گفت، « طمع در آن ».

و جنید می گوید که صحبت با فاسق نیکوخو، دوست تر دارم از آن که با قرای بدخو.

و بدان که جمله این خصال کمتر جمع شود، ولیکن باید غرض صحبت بشناسی. اگر مقصود انس است، خلق نیکوتر طلب کنی و اگر مقصود دنیاست، سخاوت و کرم طلب کنی و اگر مقصود دین است علم و پرهیزگاری طلب کنی و هر یکی را شرطی دیگر است.

بدان که خلق از سه جنس است: بعضی چون غذایند که از وی نگزیرد و بعضی چون دارواند که در بعضی احوال بدیشان حاجت افتد و بس. و بعضی چون علت اند، که به هیچ وقت با ایشان حاجت نبود، ولیکن مردم بدیشان مبتلا شوند و مدارا می باید کرد تا برهد. و در جمله، صحبت با کسی باید کرد که او را از تو فایده دینی بود یا تو را از وی.