گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قوامی رازی

روزه چو بربست رخت؛ عید بیفکند بار

رسم رهی نقد کن؛ بوسه عیدی بیار

ماه شب عید هست ؛ چون سر چوگان تو

زان ز طرب همچو گوی؛ خلق بود بی قرار

روزه گیا می درود ؛ گوئی بر آسمان

عید بیامد بماند؛ داسش در مرغزار

هست به سالی دو بار؛ عید به اسلام در

عید من از روی تو؛ هست به روزی سه بار

عید وصالت بیار؛ روزه ی هجران ببر

زانکه نباشد به عید؛ هیچ کسی روزه دار

ای رخ زیبای تو؛ بدر شب قدر من

نیست هلال آنکه هست؛ از بر چرخ آشکار

حور چو دست تو دید؛ داشته بر آسمان

کرد ز خلد برین؛ یاره زرین نثار

چون به مصلی شدی؛ توبه ز طاعت بکن

طاعت از این پس تو را؛ هیچ نیاید به کار

روزه شد و در ببست؛ ار نکند باورت

ای بت زنجیر زلف؛ ماه ببین حلقه وار

روی دل افروز توست؛ مایه نوروز و عید

عید نبیند کسی، کش تو نه ای در کنار

هست قوامیت را؛ از رخ خورشید فش

هم به مه روزه عید؛ هم به زمستان بهار

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

چیست ازین خوبتر، در همه آفاق کار

دوست به نزدیکِ دوست، یار به نزدیکِ یار

دوست برِ دوست رفت، یار به نزدیکِ یار

خوشتر ازین در جهان، هیچ نبوده‌است کار

منوچهری

سرو سماطی کشید بر دو لب جویبار

چون دو رده چتر سبز در دو صف کارزار

مرغ نهاد آشیان‌بر سر شاخ چنار

چون سپر خیزران بر سر مرد سوار

مسعود سعد سلمان

آلت رامش بخواه گوهر شادی بیار

رعد مثال این بزن ابر نهاد آن ببار

خلق همی بنگری روز و شب اندر نشاط

جز طرب اندر جهان نیز ندارند کار

خاک نبینی به ره خرده نقره بساط

[...]

امیر معزی

ای ز سپهر کمال تافته خورشید وار

گشته به تمییز و عقل نادرهٔ روزگار

از کرم شهریار کار تو همچون نگار

وز قلمت چون نگار مملکت شهریار

سوزنی سمرقندی

ای کل رواسک کند و سرسر خار

دیو با دیدار تو چو لعبت فرخار

کنگی گنده دهان و گنده ریش و کور

بد دل و بد طلعت و بد روی و بد دیدار

دیگهای مایه تو پر غدد و کرم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه