گنجور

 
قطران تبریزی

ای زدوده دل و زدوده سخن

تازه گشت از تو روزگار کهن

زائران سر نهاده اند بتو

مال تو زین قبل نگیرد تن

بگشائی دل یکی به سخا

بزدائی دل یکی بسخن

بی تو رادی چو دیده بی دیدار

بی تو شادی چو دست بی ناخن

وعده کردی مرا بزیر نخو

وعده خویش را خلاف مکن

آی آفت شهر و فتنه برزن

از روی تو خیره ماند مرد و زن

ماهی و که دید ماه سنگین دل

سروی و که دید سر و سیمین تن

ای من رهی آن دو چشم زوبین دار

ای من رهی آن دو دست زوبین زن

زان دستان بسته دل شده عاشق

زین زوبین خسته تن شده دشمن

گر من ز غم بمیرم سزد تا تو

با میر همی روی سوی ار من

چون جوشن پوشیدی گه رفتن

شد تیر علم را دلم بند جوشن

پیراهن آهن آن دلت بس باد

ز آهن چکنی تو نیز پیراهن

نه در خور جنگ و در خور رزمی

ای در خور بزم و در خور گلشن

یارب تو بگردان نیت خسرو

زین عزم درست کردن و رفتن

گر میر مرا رها کند زنده

به آید مرا زین غزا کردن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عسجدی

بفروز و بسوز پیش خویش امشب

چندان که توان ز عود و از چندن

ز آن آتش کز بلندی بالا

مر ابر بلند را کند روزن

وز ابر چو سر برون زند نورش

[...]

ناصرخسرو

ای افسر کوه و چرخ را جوشن

خود تیره به روی و فعل تو روشن

چون باد سحر تو را برانگیزد

دیوی سیهی به لولو آبستن

وانگه که تهی شدی ز فرزندان

[...]

مسعود سعد سلمان

بگذشت ز پیش من نگار من

با موی سمور و باخز ادکن

تابنده ز موی روی چون ماهش

چونانکه مه از میانه خرمن

چون سرو و به سرو بر مه و زهره

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
انوری

ای پایهٔ دانش از دلت عالی

وی دیدهٔ بخشش از کفت روشن

آمال و نسیم و بوی خلق تو

یعقوب و نسیم و بوی پیراهن

پیراهن مدت تو دوران را

[...]

جلال عضد

ای بت سرو قد سیمین تن

وی گل نوبهار و سرو چمن

چون دهی حسن خویش را تزیین

نکته ای گوش کن لطیف از من

طرّه را سر ببُر بگردانش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه