ای پایهٔ دانش از دلت عالی
وی دیدهٔ بخشش از کفت روشن
آمال و نسیم و بوی خلق تو
یعقوب و نسیم و بوی پیراهن
پیراهن مدت تو دوران را
تا حشر فرو گرفته پیرامن
همچون زه و جیب قدر و رایت را
دست مه و آفتاب در گردن
ایام گریز پای سرگردان
بر پای تو سر نهاده چون دامن
آیا به چه فن توانمت دیدن
ای در همه فن چو مردم یک فن
از جیب کتان سنبلیی تو
سر برزده قلتبانی یعنی من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به ستایش یک شخصیت والایی میپردازد که دانش و بخشندگیاش را تحسین میکند. او این شخصیت را به عنوان منبع امید و روشنی توصیف میکند و از تأثیرات مثبت او بر زندگی و اخلاق جامعه سخن میگوید. همچنین به غفلت و سرگردانی روزگار اشاره دارد که بر روی این شخصیت حساب میکند. شاعر در نهایت از پیچیدگیهای وجود او میگوید و به نوعی از خود و وجودش به عنوان بخشی از این تصویر سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ای بنیاد علم، دل تو بلند و والا است و چشمانت از بخشش و generosity روشن و پرنور است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آرزوها و عطر و نسیم وجود تو برای من مانند بوی پیراهن یعقوب است. یعنی احساساتی عمیق و دلنشین را تداعی میکند که یادآور عشق و محبت است.
هوش مصنوعی: پیراهن زمانه تو، تا روز قیامت، دور تو را فراگرفته است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مانند زه کمان و جیب (یا چرخ) که به خوبی تنظیم شدهاند، قدرت و جایگاه انسان باید به دست نیروهای طبیعت مانند ماه و خورشید آراسته و مشخص شود. این نشاندهنده وابستگی انسان به عوامل طبیعی و هماهنگی با آنهاست.
هوش مصنوعی: روزهای بیقراری و فرار، مشابه به این هستند که تو خسته و نگران بر دامن تو سر نهادهام.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم تو را ببینم در حالی که در همه چیز مهارت داری، اما من فقط در یک زمینه تخصص دارم؟
هوش مصنوعی: از جیب خودم، مثل سنبل خوشبو برآمدهام و این بیانگر وجود من است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بفروز و بسوز پیش خویش امشب
چندان که توان ز عود و از چندن
ز آن آتش کز بلندی بالا
مر ابر بلند را کند روزن
وز ابر چو سر برون زند نورش
[...]
ای افسر کوه و چرخ را جوشن
خود تیره به روی و فعل تو روشن
چون باد سحر تو را برانگیزد
دیوی سیهی به لولو آبستن
وانگه که تهی شدی ز فرزندان
[...]
ای زدوده دل و زدوده سخن
تازه گشت از تو روزگار کهن
زائران سر نهاده اند بتو
مال تو زین قبل نگیرد تن
بگشائی دل یکی به سخا
[...]
بگذشت ز پیش من نگار من
با موی سمور و باخز ادکن
تابنده ز موی روی چون ماهش
چونانکه مه از میانه خرمن
چون سرو و به سرو بر مه و زهره
[...]
ای بت سرو قد سیمین تن
وی گل نوبهار و سرو چمن
چون دهی حسن خویش را تزیین
نکته ای گوش کن لطیف از من
طرّه را سر ببُر بگردانش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.