گنجور

 
امیر معزی

ای خسروی که مشرق و مغرب بهم توراست

وی داوری که هم عرب و هم عجم تو را است

در شرق و غرب خلق خدا جمله شاکرند

فضل خدای و رحمت او لاجرم تو راست

بیش وکم است ملک جهان حون نگه‌کنی

چندانکه هست ملک جهان بیش وکم توراست

دادست کردار ز گیتی تورا دو بهر

وان بهره‌ای که ماند سزاوار هم توراست

تا همت تو زیر قدم‌ کرد فرق ماه

فرق مخالفان همه زیر قدم تو راست

بدخواه تو نهفته چو باغ‌ارم شدست

تا عالمی شکفته چو باغ ارم توراست

شاهان به دار ملک مشتاق گشته‌اند

زیرا که دار ملک چو بیت‌ا‌لحرم تو راست

از حمل وز خراج بزرگان روز‌گار

هر روز گونه‌گونه نِعَم بر نِعَم تو راست

سیصد هزار شیر دلیرند لشکرت

چندین دلیر شیر به زیر علم تو را است

هستی تو نور بخش و گهر بخش از آن‌کجا

طبعی چو آفتاب و یمینی چو یم توراست

حجت‌ ز تیغ وز قلم آرند رزم و بزم

در رزم و بزم حجت تیغ و قلم توراست

دستور تو به دانش و تدبیر آصف است

زیراکه فر ‌دولت و تایید جم تو را است

تا کام و نام و نعمت هم محتشم ز توست

شکر و ثنا و خدمت هر محتشم توراست

هرکس به قدر خویش نماید همی‌کرم

لیکن مسلم از همه عالم ‌کرم توراست

نورست با ظُلَم همه‌کس را درین جهان

نور سعادت ابدی بی‌ظلم تو را است

هرچند خلق را نبود بی‌عدم وجود

در ملک د‌ین وجود ابد بی‌ عدم تو راست

گرد‌ون قسم نهاده به ‌ده جزو ملک را

نه جزو تا زمانه بود زان قسم تو راست

جاوید باد دولت و شاهی و ملک تو

زیراکه ملک و دولت و شاهی بهم توراست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

درد مرا بگیتی دارو پدید نیست

دردی که از فراق بود درد بی دواست

گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی

کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست

فرخی سیستانی

ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست

دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست

از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست

وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست

فضل ترا همی نبود منتهی پدید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست

یا خود یکی بلند و بی‌آسایش آسیاست

لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش

ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»

داناش گفت «معدن چون و چراست این»

[...]

قطران تبریزی

ای با خدای و با همه خلق خدای راست

از داد و راستی همه پیروزئی تراست

ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون

رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست

طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک

[...]

مسعود سعد سلمان

اندر تنور روی چو سوسن فرو بری

چون شمع و گل برآری بازار تنور راست

تا بر سر تنوری می ترسم از تو ز انک

طوفان نوح گاه نخست از تنور خاست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه