ای همه از رادی و از راستی
جان و دل از راستی آراستی
شمع سخاوت را افروختی
سرو سیادت را پیراستی
بی تو خدا دانی ناقص بود
راست چو پیراهن بی آستی
تا بنشانده است بخیری پدرت
غم ز دل مردم بنشاستی
در دل یاران و دل دشمنان
درد بیفزودی و غم کاستی
طبع تو از راستی آمد پدید
دوست ندارد کجی از راستی
از امرا جمله ترا خواستم
کز شعرا جمله مرا خواستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر نه بر آن روی چو دیباستی
عاشقی و عشق نه زیباستی
دیبه اگر روی تو را ماندی
بس دل من عاشق دیباستی
گرنه ز من مهر تو بردی شکیب
[...]
از کجی افتی به کم و کاستی
از همه غم رستی اگر راستی
جنبش کلک تو ز کم کاستی
برده ز بالای الف راستی
ای که دلم بردی و تن کاستی
کرد غمت آنچه تو میخواستی
تکیه به ملت کند از راستی
دور نماید کجی وکاستی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.