گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قطران تبریزی

بهشت‌وار شد از نوبهار گیتی باز

در بهشت بر او کرد چرخ گوئی باز

درم درم شده روی زمین چو پشت پلنگ

شکن شکن شده آب شَمَر چو سینه باز

سرشگ ابر کند هر فراز را چو نشیب

نسیم باد کند هر نشیب را چو فراز

اگر نگشت هوا جای آهوان ختن

وگر نگشت زمین جای بتگران طراز

چو آهوان ختن آن چراست مشگ‌فشان

چو بتگران طراز این چراست نقش‌ طراز

ز نافه باد تهی کرد طبلهٔ عطار

ز حله ابر تهی کرد کلبهٔ بزاز

سحاب گرد که اندر همی کشد پرده

شمال گرد گل اندر همی کند پرواز

کنون که سرخ گل از روی پرده باز گرفت

بتا گل رخت از من چرا گرفتی باز

همی ببندی خوابم به زلف عاشق بند

همی بتازی صبرم بچشم جادو تاز

نژند کردی جانم بدان دو چشم نژند

دراز کردی عشقم بدان دو زلف دراز

تو خند خند همه سال و من گری گری

تو ناز ناز همه روز و من گداز گداز

مرا همی ننوازی مگر ندانی تو

که هست مهتر من اوستاد بنده نواز

سپهر دانش و دریای جود ابوالیسر آن

که جود و دانش یابند باز از او تک و تاز

به خشم جان‌آشوب و به مهر جان‌آرام

به تیغ جنگ‌انجام و به تیر جنگ‌آغاز

به طمع سود، بداندیش او اسیر زیان

به طمع ناز، بداندیش او اسیر نیاز

بساط او ز لب مهتران گرفته نگار

رکاب او ز رخ سرکشان گرفته طراز

ز عدل او بجهان اندرون نماند جور

ز جود او به جهان اندرون نماند آز

ایا همیشه ولی را بکف جان پرور

ایا همیشه عدو را بتیغ جان پرداز

روان شود به هوای تو با خرد همراه

خرد شود به مدیح تو با هنر انباز

سپهر هست سرای تو و زمینش بساط

زمانه هست عروس تو و جهانش جهاز

ندیده هیچ حصاری چو تو حصارگشای

ندیده هیچ سپاهی چو تو سپاه‌طراز

به رزم رزم‌گشائی به بزم بزم‌آرای

به تیغ تیغ‌گذاری به تیر تیرانداز

ستاره پیش تو اندر برد به طوع سجود

سپهر پیش تو اندر برد به طبع نماز

موالیان تو همواره با نشاط و سرور

معادیان تو همواره با گزند و گداز

تو ایدری و نهیب تو هست در بلغار

تو ایدری و نهیب تو هست در ابخاز

اگر نبوده بدانی شگفت نیست بدانک

زمانه از دل و از رأی تو نپوشد راز

همیشه تا ز پی هر گزند باشد سود

همیشه تا ز پی هر نیاز باشد ناز

تو جفت سود و بداندیش تو عدیل گزند

تو جفت ناز و بداندیش تو عدیل نیاز

 
 
 
رودکی

زمانه اسب و تو رایض، به رای خویشت تاز

زمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت باز

اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند

فدای دست قلم باد دست چنگ نواز

تویی، که جور و بخیلی به تو گرفت نشیب

[...]

عسجدی

اگر چه دیده افعی بخاصیت بجهد

بدانگهی که زمرد بدو بری بفراز

من این ندیدم، دیدم که خواجه دست بداشت

برابر دل من بترکید چشم نیاز

ناصرخسرو

اگر دو دیده افعی به‌خاصیت بکند

بدانگهی که زمرد بدو برند فراز‌،

من این ندیدم و دیدم که میر دست بداشت

برابر دل من بترکید چشم نیاز‌.

قطران تبریزی

ز چین زلف مه نیکوان چین و طراز

همیشه سلسله ساز است با دو درع طراز

گهی ز میغ زند بر مه دو هفته رقم

گهی ز مشگ کند بر گل شکفته طراز

ز زخم او همه را بیم و دست اوست سلیم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

چو عزم کاری کردم مرا که دارد باز

رسد به فرجام آن کار کش کنم آغاز

شبی که آز برآرد کنم به همت روز

دری که چرخ ببندد کنم به دانش باز

اگر ندارم گردون نگویدم که بدار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه