بر هر که نیک دیده گشادم فنای تو است
بر هر دری که روی نهادم سرای تو است
حقا که حلقه در گنج سعادت است
گوشی که متصل شنوای صدای تو است
جبریل از شرف پر خود سایبان کند
بر آن سری که افسرش از خاک پای تو است
چون صبح یک نفس کند اکسیر دهر را
آن را که دست در عمل کیمیای تو است
سرمایهٔ دو کون به یک بینوا دهد
هر پابرهنهای که به گیتی گدای تو است
از غیر خویشتن ز کجی عیبپوش باش
آن جامه راست چون به قد کبریای تو است
با رنج بیشمار به هر گوشه صد مسیح
نالان فتاده چشم به راه دوای تو است
بست آنچه نقش بر دل ما، ز آب مغفرت
زایل نما هر آنچه که دیدی سوای تو است
ای خاک کوی دوست رسی چون به دیدهام
بنشین ز روی لطف که این خانه جای تو است
از دست چرخ با دل گرم آه سرد را
قصاب آنچه میکشی اینک سزای تو است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.