گنجور

 
قصاب کاشانی

آن شوخ دل‌آرا رخ زیباش لطیف است

بر روی چو گل زلف چلیپاش لطیف است

چشم سیه‌اش نام خدا معدن ناز است

طرز نگه نرگس شهلاش لطیف است

هر لحظه کند جلوه چو طاووس به رنگی

ای دل نگران شو که تماشاش لطیف است

رخسار گل و لب گل و بالا گل و تن گل

چون دسته گل جملهٔ اعضاش لطیف است

در وصف رخ و لعل و خط و قامت رعناش

قصاب چه گویم که سراپاش لطیف است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode