دارم از دست تو شب تا صبح با چشمی پر آب
ناله همدم، باده خون، مطرب فغان، راحت عذاب
روز بر من چار چیز از عشق میآرد هجوم
صبح محنت، ظهر ماتم، عصر غم، شام اضطراب
چار چیز از چار عضوم بردهای از یک نگاه
صبر از دل، هوش از سر، جان ز تن، از دیده خواب
عشق در بحری مرا افکند ای یاران که هست
ناخدا دل، آب خون، لنگر نفس، کشتی حباب
همچو زلفش از پریشانخاطریها دادهام
دل به سودا، سر به زانو، رخ به آتش، تن به تاب
عاشقی قصاب بر طفلی که میداند هنوز
ظلم راحت، دوست دشمن، نیک بد، کشتن ثواب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف درد و رنج ناشی از عشق و جدایی پرداخته است. شاعر با ابراز احساسات عمیق خود نشان میدهد که در طول شب از عشق و دوری محبوبش در عذاب است و در روز با چهار حالت ناگوار (محنت، ماتم، غم و اضطراب) روبهروست. او بیان میکند که عشق او را در دریایی از احساسات غرق کرده و با اشاره به وضعیت روحیاش، میگوید که به سبب این عشق، صبر، هوش و خوابش را از دست داده است. به طور کلی، شعر نشاندهندهی عذابهای عاشقانه و پیچیدگیهای احساسات انسانی است.
هوش مصنوعی: من تمام شب را با چشمی پر از اشک به خاطر تو میگذرانم. در حالی که همدم من دردمندی، شراب تلخی است که درد و رنج را به همراه دارد و موسیقی به گوشم رسیده که فریاد میزند. راحتی من در این عذاب گم شده است.
هوش مصنوعی: روز برای من چهار حالت از عشق را به همراه دارد: صبح با درد و زحمت، ظهر با اندوه و ناراحتی، عصر با غم، و شام با اضطراب و نگرانی.
هوش مصنوعی: چهار چیز مهم را از چهار عضو گرفتهای: از یک نگاه صبر را از دل، هوش را از سر، جان را از تن و خواب را از دیده.
هوش مصنوعی: عشق مثل دریایی عمیق من را در خود غرق کرد، ای دوستان. دل من فرمانده این کشتی است و آب آن درد و غم من است، در حالی که نفس من لنگر این کشتی است و وجودم مانند یک حباب است.
هوش مصنوعی: من به خاطر خیالات پریشان و در هم بر هم، دل سپردهام به عشق و دلتنگی، سرم را به زانو گذاشتهام، صورتم را به آتش سپردهام و تنم را به حالتی رنجور و داغ دادهام.
هوش مصنوعی: عاشق قصاب بر کودکانی که هنوز نمیدانند ظلم به راحتی ممکن است، و اینکه دوست و دشمن چه کسانی هستند، یا خیر و شر چه معنی دارد، و کشتن چگونه میتواند نیکو شمرده شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب
آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب
آسمان جود گشت و جود ماه آسمان
آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب
بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین
[...]
تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب
گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب
عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز
مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب
با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر
[...]
مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست
تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب
قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد
روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب
تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب
[...]
سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب
آفت دلهاست و اندر دیدهام چون آفتاب
روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو
زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب
صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر
[...]
ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید
نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب
هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان
تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب
در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.