به قدر دوستی بر حال مشتاقان نظر داری
از آن جمع است ما را دل که از دلها خبر داری
در این گلشن ز رنگ لاله و گل گشت معلومم
که در هر گوشه چندین چون من خونین جگر داری
پریشان زلف و کاکل داری اما کافرم کافر
به عالم گر سیه روزی ز من سرگشتهتر داری
چو دام از هر طرف داریم چشمی در زمین حیران
به راه انتظارت تا که را از خاک برداری
نگردد راست کارت از کجی بی قوّت طالع
به بازو چون کمان حلقه گر چندین هنر داری
فلک قصاب هر دم دوستی با دیگری دارد
چه چشم مردمی زین بیوفای فتنهگر داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی شاعر برای معشوق است. شاعر میگوید که دلش در میان جمع عاشقان میتپد و او به خوبی از حال دلهای آنها باخبر است. او در این گلشن به زیبایی لالهها و گلها اشاره میکند و به حسرت خونین جگر خود از عشق میپردازد. در عین حال، او به بلاتکلیفی و سردرگمی در عشق اشاره کرده و به نقش سرنوشت در زندگیاش اشاره میکند. شاعر همچنین به بیوفایی و فتنهگری دیگران در روابط عشق اشاره کرده و به چالشهای عشق و انتظارهای طولانی اشاره میکند. به طور کلی، این شعر ترکیبی از زیبایی، درد و ناامیدی در عشق است.
هوش مصنوعی: به اندازهای که به دوستی اهمیت میدهی، به وضعیت عاشقان نیز توجه کن؛ زیرا دل ما از دلهای دیگر آگاه است و تو از حال ما باخبر هستی.
هوش مصنوعی: در این باغ پر از رنگ و بوی لاله و گل، واضح است که در هر گوشه، افرادی مانند من با دلهای شکسته و غمگین وجود دارند.
هوش مصنوعی: تو موهای درهم و پریشانی داری، اما من کافر هستم. اگر در این دنیا، کسی بیشتر از من آشفته و گیج باشد، بیتردید آن تویی.
هوش مصنوعی: ما در هر سو دام و تلهای داریم و چشمی به زمین دوختهایم، منتظر بهبود وضعیت و اینکه کی کسی از خاک به یاری ما برخواهد خاست.
هوش مصنوعی: اگر تقدیر و سرنوشت به تو کمک نکند، حتی اگر مهارتهای زیادی داشته باشی، نمیتوانی به هدفات برسیدی. در واقع، گاهی اوقات تلاش و تواناییها به تنهایی کافی نیستند و باید از حمایت و شرایط مناسب نیز برخوردار باشی.
هوش مصنوعی: آسمان مثل قصابی است که هر لحظه دوستی جدیدی پیدا میکند. پس چگونه میتوانی بر رفتار مردم که به این بی وفایی و دسیسهها گرفتارند، اعتمادی داشته باشی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر فضل و هنر باید همی فضل و هنر داری
وگر اصل و گهر باید همی اصل و گهرداری
به هر کاری توان داری زهر علمی خبر داری
زمال و ملک دنیا نام نیکو دوست ترداری
همه گفت نکو نامی چوسیم و زر ز بر داری
[...]
اگر چون نرگس نادیده بر کف جام زر داری
همان بر خرده گل از تهی چشمی نظر داری
ترا چون سبزه زیر سنگ دارد کاهلی، ورنه
به آهی می توانی چرخ را از جای برداری
چرا ای موج چون آب گهر یک جا گره گشتی؟
[...]
دلا غیر از رهی کز دیدن او می روی از خود
به هر راهی که خواهی رفت، از رهزن خطر داری
نباشد مردی آن کاسباب ملک و، سیم و زر داری
که سنگ زور مردی دل بود، کز جمله بر داری
نکو می بایدت شد، ای سراپا بد که از جانان
نگاه التفاتی جانب خود در نظر داری
برویت بسته گردد گر دری، غمگین مشو ای دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.