گنجور

 
قصاب کاشانی

چگونه پیش تو آیم فسانه‌ای که ندارم

چطور دور تو گردم بهانه‌ای که ندارم

همیشه خاطر من جمع از فشار حوادث

چرا ز سیل گریزم ز خانه‌ای که ندارم

هنوز بیضه من بود خون که سوخته شد پر

چرا به باد دهم آشیانه‌ای که ندارم

رقیب محرم و محروم بنده پیش دو زلفت

چه دم ز عشق زنم قدر شانه‌ای که ندارم

به بزم محرم و بیگانه غیر عشق چه گویم

به جز حکایت هجران ترانه‌ای که ندارم

چو قصد خال تو کردم به دام دانه فتادم

کجا روم به جز آن دام دانه‌ای که ندارم

کجا روم من و قصاب حاجت از که بخواهم

به غیر خاک درش آستانه‌ای که ندارم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode