گنجور

 
قصاب کاشانی

چندان‌که حمد و سجده بود در نماز فرض

باشد میان ما و تو ناز و نیاز، فرض

مشق حقیقت است تماشای صنع دوست

باشد به طالبان تو عشق مجاز، فرض

بی‌رنج، راحتی نتوان یافت زین سفر

در راه کوی تو است نشیب و فراز، فرض

شب‌ها چنان‌که سوختن آید به کار شمع

باشد به اهل بزم تو سوز و گداز، فرض

الفاظ شوخ، زینت روی معانی است

باشد عروس بکر سخن را جهاز، فرض

قصاب می‌رویم به طوف حریم دوست

بر ما شده است رفتن راه حجاز، فرض

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode