عشق داد از درد او هر لحظه پیغام دگر
عمر گر باقی ست میگیریم سرانجام دگر
تا سر زلف تو پرچین است ای صیاد دل
حاش لله گر بگیرم حلقه دام دگر
ای انیس جاودان من زبانم لال باد
غیر نامت گر برانم بر زبان نام دگر
چون توام دادی در اول ساقیا جامی چنان
آرزو دارم که گیرم از کفت جام دگر
صبح روشن گشت و ما را مطلبی حاصل نشد
با غمت امروز میسازیم تا شام دگر
روزها بگذشت بر قصاب و درددل نکرد
میگذارم شکوه آن را به ایام دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.