روزی که خط به گرد رخش جلوهگر شود
آیا چه فتنهها که به دور قمر شود
از دیدهام فغان که به تحریر نامهات
چندان نماند آب که مکتوب تر شود
پر دور نیست تشنه لعل لب تو را
در خاک استخوانش اگر نیشکر شود
ای دل شب وصال به پروانه کوته است
خود را رسان به شمع مبادا سحر شود
قطع طمع ز سر چو کنی گل کند وصال
این نخل چون بریده شود بارور شود
پاکیزهطینتان نرمند از جفای دهر
کی خشگسال مانع آب گهر شود
ای شمع غم مدار که پروانه تو را
چون سوخت تار و پود کفن بال و پر شود
روی تو را چو دید به مژگان رسید اشک
اول نهال گل آخر ثمر شود
قصاب در خیال ز خود رفتنیم کو
ازسرگذشتهای که به ما همسفر شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و وفا نسبت به معشوقهاش میپردازد. او با تصاویری از عشق، فراق و وصال، نشان میدهد که چگونه محبت و انتظار میتواند آدمی را به چالش بکشد. نمادهای مختلفی چون خط، قمر، شمع و پروانه برای توصیف احساسات و تجارب عاشقانه به کار رفته است. شاعر از دلشفتگی و دغدغههایش صحبت میکند و میخواهد به معشوقش بفهماند که عشق واقعی بر هر سختی غلبه میکند و از ادامه مسیر عاشقانه ناامید نمیشود. در نهایت، اشاره به این دارد که وقتی عشق موجود باشد، حتی در سختترین شرایط نیز زندگی ادامه دارد.
هوش مصنوعی: روزی که خطی زیبا بر چهرهات نقش بندد، چه شور و هیجانهایی که در اطراف زیباییات خواهد بود.
هوش مصنوعی: از چشمانم ناله میکنم که بهقدری از اشکهایم کم مانده که نامهات دیگر نمیتواند تر و تازه بماند.
هوش مصنوعی: تشنگی شخصی به شدت احساس میشود و اگر او را در زیر خاک دفن کنیم، باز هم خواستهاش لذت بردن از لبان شیرین تو برایش دور نیست.
هوش مصنوعی: ای دل، شب دیدار کوتاه است؛ پس به خودت برس و به شمع نزدیک شو که مبادا صبح زود بیاید و این لحظه زیبا از دست برود.
هوش مصنوعی: اگر از سر خود توقعات را قطع کنی، چون این درخت نخل از پیوند جدا شود، بارور خواهد شد و به ثمر خواهد نشست.
هوش مصنوعی: افراد با روح و طینت پاک و نیکو، از تلخیهای زندگی آسیب نمیبینند و مانند خشکسالی نمیتوانند مانع جریان زیباییها و فضائل شوند.
هوش مصنوعی: ای شمع، نگران نباش، زیرا پروانهای که به دور تو میچرخد، وقتی بسوزد، همه چیزش مثل پارچهای که برای کفن درست شده، از هم خواهد پاشید.
هوش مصنوعی: وقتی که چهره تو را دیدم، اشک اولی که از چشمانم ریخت، مانند نهالی بود که به مرور زمان به گل مینشیند و سپس ثمر میدهد.
هوش مصنوعی: قصاب در خیال به سر میبرد و به نظر میرسد که از خود رفته است. او به دنبال خاطرهای گذشته است که بتواند همرازش باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود
وز دیدگان کنارم همچون شمر شود
از چشم خون فشانم نشگفت اگر مرا
از خون سر مژه چو سر نیشتر شود
راز من و تو اشگ دو چشم آشکار کرد
[...]
ایخسروی که هر که کند بندگی تو
هم تاج بخش گردد و هم تاجور شود
هر دم ببندگی تو این خیمه کبود
چون خر گه ایستاده و بسته کمر شود
جان خرد ز خلق تو مشگ تبت برد
[...]
گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود
مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود
ما را نه ممکن است که از تو به سر شود
گر حکمِ آفرینشِ عالم دگر شود
آرام نیست یک نفسم در فراقِ تو
صبرم میسّر از تو دریغا اگر شود
گر جرمِ آفتاب بپوشد شگفت نیست
[...]
ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود
آن بیوفای عهد شکن را سفر شود
کردند آگهم که فلان رفت و دور رفت
نزدیک بود کز تن من، جان به در شود
او می رود چو جان و مرا هست بیم آن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.