گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قاسم انوار

دیشب آن گیل دل‌افروز، که بیمار اویم

اتفاقا به من افتاد گذارش ز قضا

گفت: هان چونی و تی حال به می عشق چه بو؟

گفتمش: هیچ کساواتی مرا کار مبا

من درویش ستم‌دیده چو بیمار توام

روشن است این که: به هر حال چنین زار بسا

قاسم از خنده آن یار شد از دست تمام

گفت: خابوزیه از عشق ترا باد بقا!

در ستم شد ز من، از ناز مکرر می‌گفت:

یار با هیچ کسی حال چنین زار مبا