گنجور

 
 
 
ناصرخسرو

سفله جهانا چو گرد گرد بنائی

هم بسر آئی اگر چه دیر بپائی

گرچه سرای بهایمی، حکما را

تو نه سرائی چو بی‌گمان بسر آئی

شهره سرائی و استوار ولیکن

[...]

قطران تبریزی

ای پادشاه عالم بایسته پادشائی

رادی و راست گوئی پاکی و پارسائی

پاینده چون زمینی تابنده چون هوائی

هم بر قران وکیلی هم بر زمان گوائی

آن کس که با تو دارد یک ساعت آشنائی

[...]

عین‌القضات همدانی

گفتم که کرایی تو بدین زیبایی

ای خالق ما که سرور و مولایی

گفتا که چنین سخن تو می‌فرمایی

من خود خود را که خود منم یکتایی

عاشق نبود هر آنکه باشد رایی

[...]

مولانا

از پگه ای یار زان عقار سمایی

ده به کف ما که نور دیده مایی

زانک وظیفه‌ست هر سحر ز کف تو

دور بگردان که آفتاب لقایی

هم به منش ده مها مده به دگر کس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه