جَمالَ غرّةِ عَیْنی رَأَیتُ فی سلمی
فَزادَ بَهْجَةَ قَلْبی وَ زالَ لی اَلَمی
رَأَیْتُ غرّةَ وَجْهِ الحَبیبِ، قُلْتُ: سَلام
فَقالَ لی: وَ عَلیْکَ السَّلامُ، یَابْنَ عَمی
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
جَمالَ غرّةِ عَیْنی رَأَیتُ فی سلمی
فَزادَ بَهْجَةَ قَلْبی وَ زالَ لی اَلَمی
رَأَیْتُ غرّةَ وَجْهِ الحَبیبِ، قُلْتُ: سَلام
فَقالَ لی: وَ عَلیْکَ السَّلامُ، یَابْنَ عَمی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا تو جان عزیزی و یار محترمی
به هر چه حکم کنی بر وجود من حکمی
غمت مباد و گزندت مباد و درد مباد
که مونس دل و آرام جان و دفع غمی
هزار تندی و سختی بکن که سهل بود
[...]
سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی
همه بتانت که محراب چشم هر صنمی
در آب و آینه بینی همیشه صورت خویش
که آفتاب پرستی و بت پرستی همی
همه ولایت روی تو یاغی ست مگر
[...]
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کجاست پیک صبا گر همیکند کرمی
قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی
بیا که خرقه من گر چه رهن میکدههاست
[...]
همی دهد خبر از گل نسیم صبحدمی
ز گشت باغ میاسا به عذر بی درمی
به دست اگر درمت نیست کن به باده گرو
قبای محترمی وکلاه محتشمی
به پیش ناوک غم هر گلی کنون سپریست
[...]
جان سروری چشم مردمی
گنج خوشدلی بحر خرمی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.