روی زمین لعل بدخشان شدست
جرعه ما قلزم و عمان شدست
ذره ما شد همگی آفتاب
عقل درین واقعه حیران شدست
کس نشنیدست و ندیدست این
مورچه ای را که سلیمان شدست
هرکه ازین جرعه چشد قطره ای
بنده او خسرو و خاقان شدست
گر نظری هست، ببین جان ما
تن همه جان، جان همه جانان شدست
حسن و وفا هر دو بهم ساختند
کار جهان جمله بسامان شدست
جان و دل قاسمی از شوق دوست
مغرب سر، مشرق عرفان شدست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی بیانگر تحولات عمیق و معنوی در جهان و انسان است. شاعر به توصیف لحظاتی شگفتانگیز میپردازد که در آن، ذرات کوچک به چیزی بزرگ و درخشان تبدیل میشوند. مفهوم "جرعه" به نوعی تجربهای خاص اشاره دارد که به فرد حالتی از عشق و وفاداری میدهد و او را به مقام والایی میرساند. هر کسی که از این تجربه بچشد، به مقام پادشاهی میرسد. در نهایت، شاعر به ارتباط معنوی و وحدت جان و دل در عشق به دوست اشاره کرده و از همسانی حسن و وفا صحبت میکند. این شعر نشاندهندهی تلاقی دو عالم مادی و معنوی و نظم جهانی است.
هوش مصنوعی: بر روی زمین سنگ قیمتی بدخشان به زیبایی و درخشان شده است، در حالی که ماجرای ما همچون دریا و عمان وسیع و عمیق است.
هوش مصنوعی: در این واقعه، ما در درخشش و روشنی مانند آفتاب قرار گرفتهایم و عقل و اندیشه در برابر این پدیده شگفتانگیز حیران و متعجب مانده است.
هوش مصنوعی: هیچ کس این مورچه را نه شنیده و نه دیده که به مقام سلیمان رسیده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که از این نوشیدنی مقدس یک قطره بچشد، بنده او مانند شاه و فرمانروا خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر نظری باشد، ببین که جان ما تمام وجود را به خود اختصاص داده و در واقع، جان همه جانان و عاشقان شده است.
هوش مصنوعی: زیبایی و وفاداری به هم پیوستهاند و باعث شدهاند که زندگی به سامان و نظم درآید.
هوش مصنوعی: قلب و روح قاسمی به خاطر عشق به دوست، از سمت غرب به سمت شرق عرفان رفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.