گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قاسم انوار

بلبل بوقت صبح بدرگاه کبریا

فریاد عشق زد که: منم عاشق خدا

زار و نزار و شیوه تجرید همرهست

در حال من نگر ز سر لطف، ربنا

مجروح و خسته ایم، بما مرهمی فرست

چون مرهمی رسید صفا در پی صفا

آواره بود دل ز غم عشق در جهان

چون روی تو بدید«لقد سرمن رآ»

یاد تو روح ماست جمالت فتوح ماست

ما با تو بوده ایم درین دیر سالها

واقف شوی و غیب نماند بهیچ حال

گر تو علی وقتی از سر«لافتا»

ای مدعی، ز حالت قاسم سخن مپرس

غرقیم در وصال و فناییم در فنا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode