دوست در مجلس جان آمد و محفل آراست
شیوها کرد که هرگز بصفت ناید راست
باده نوشید و غزل خواند و صراحی در دست
هر کجا رفت بدین شیوه قیامت برخاست
گر ترا دیده دل روشن و صافی باشد
پرتو نور تجلی ز جبینش پیداست
باده ام دادی و گفتی که: ز ما شاکر باش
گر همه شکر شوم شکر تو نتوانم خواست
عشق سلطان وجودست و جهان بنده او
علم عشق موبد ز سمک تا به سماست
زهد و تقوی و ورع جمله مقامات نکوست
همه عالیست ولی عشق مقام اعلاست
دید در عشق که آشفته و حیرت زده ام
گفت:کین حیرت و دهشت همه از بهجت ماست
چون خلاص دو جهان از نظر سلطانست
ورد جانم همه «یا سید» و یا «مولاناست »
فرد را باش،مگو نسیه، که فرصت نقدست
فرد و عاشق نشود هر که رهین فرداست
آفرینش بطریقی که نهادند نکوست
نظر هر که خطا دید هم از عین خطاست
قاسمی، در ره مقصود بجان باید رفت
گر بلایی رسد، آن لام بلا عین عطاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد
زود بخروشی و گویی نه صواب است ، خطاست
بی گمان ، گفتن تو باز نماید که تو را
به دل اندر غضب و دشمنی آل عباست
ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست
ازهمه ترکان چون ترک من امروز کجاست
مشک با زلف سیاهش نه سیاهست و نه خوش
سرو با قد بلندش نه بلندست و نه راست
همه نازیدن آن ماه بدیدار منست
[...]
بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست
نیک بنگر که، که افگند، وز این کار چه خواست
گر به ناکام تو بود این همه تقدیر، چرا
به همه عمر چنین خواب و خورت کام و هواست؟
چون شدی فتنهٔ ناخواستهٔ خویش؟ بگوی،
[...]
رمضان موکب رفتن زره دور آراست
علم عید پدید آمد و غلغل برخاست
مرد میخوار نماینده بدستی مه نو
دست دیگر سوی ساقی که : می کهنه کجاست ؟
مطرب کاسد بی بیم بشادی همه شب (؟)
[...]
گر سخن گوید، باشد سخن او ره راست
زو دلارام و دلانگیز سخن باید خواست
زان سخنها که بدو طبع ترا میل و هواست
گوش مالش تو به انگشت بدانسان که سزاست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.