غرق آن بحر محیطست دل شیدایی
غرق آن بحر چنان شو،که ازو برنایی
طبل پنهان مزن،ای دوست، دگر زیر گلیم
که کلیمی و ملک سای و فلک فرسایی
تا دل از زنگ هوی پاک نگردد هرگز
نتوان گفت که: چون آینه روشن رایی
ز کحا میرسی،ای یار،چنین شنگ و لطیف؟
بکجا میروی،ای دوست،بدین زیبایی؟
تو پس پرده و دلها همه غرقند بخون
پرده بردار، که خورشید جهان آرایی
روی آن یار بهر حال عیانست، ببین
نقد را باش چرا در گرو فردایی؟
قاسم ازجام می عشق حیات جان یافت
زاهدا، باده بکش،باد چه می پیمایی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این غزل شاعر به وسعت دل شیدایی و عشق اشاره میکند و میگوید که در این دریای عشق، دلها غرق شدهاند. او نگران است که چون زنگ هوی پاک نشود، نتوانیم به روشنی دل دست یابیم. شاعر به زیبایی یار و ویژگیهای عشق اشاره میکند و از حقیقت عشق و زندگی میگوید. همچنین، او بر اهمیت تمرکز بر حال حاضر تأکید میکند و از زهد و دوری از لذتهای دنیوی انتقاد میکند. در پایان، عشق را به عنوان منبع حیات و خوشی معرفی میکند و از زاهد میخواهد که به جای روزهای آینده، از شراب عشق بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: دل شیدا در دریا و عمق احساسات غرق شده است. چنان در این دریا غرق شو که دیگر نیازی به رفتن به کنار آن نداشته باشی و خود را از آن جدا نکنی.
هوش مصنوعی: ای دوست، دیگر زیر فرش نزن، چرا که تو هم چون یهودی هستی و پادشاهی و آسمان را به بازی میگیری.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل از آلودگیهای دنیوی پاک نشود، هرگز نمیتوان گفت که انسان مانند آینهای روشن و شفاف است.
هوش مصنوعی: عزیز من، از کجا آمدهای که اینقدر شاداب و لطیف هستی؟ به کجا میروی که این زیبایی را با خود میبری؟
هوش مصنوعی: تو در پس پرده قرار داری و دلها همه غرق در غم و اندوه هستند. پرده را کنار بزن تا نور خورشید که زینتبخش جهان است، را نشان دهی.
هوش مصنوعی: محبوب همیشه در دسترس و آشکار است، پس چرا بابت چیزی که هنوز نیامده، در انتظار بمانیم؟
هوش مصنوعی: قاسم از جام عشق زندگی تازهای به دست آورد. ای زاهد، چرا به فکر چیزی دیگری هستی؟ بیا و مشغول نوشیدن باده شو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
[...]
بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی
کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی
چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی
ز پی خشم رهی ساعد و کف میخایی
صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا
[...]
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
[...]
اثر لطف خدایی که چنین زیبایی
تا تو منظور منی شاکرم از بینایی
نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا
که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی
چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست
[...]
محرمی کو که پیامی برد از من جایی
خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی
عجبی ، نادرهیی ، طُرفه کشی ، چالاکی
شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی
امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.