گنجور

 
قاسم انوار

غرق آن بحر محیطست دل شیدایی

غرق آن بحر چنان شو،که ازو برنایی

طبل پنهان مزن،ای دوست، دگر زیر گلیم

که کلیمی و ملک سای و فلک فرسایی

تا دل از زنگ هوی پاک نگردد هرگز

نتوان گفت که: چون آینه روشن رایی

ز کحا میرسی،ای یار،چنین شنگ و لطیف؟

بکجا میروی،ای دوست،بدین زیبایی؟

تو پس پرده و دلها همه غرقند بخون

پرده بردار، که خورشید جهان آرایی

روی آن یار بهر حال عیانست، ببین

نقد را باش چرا در گرو فردایی؟

قاسم ازجام می عشق حیات جان یافت

زاهدا، باده بکش،باد چه می پیمایی؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عراقی

بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟

گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟

نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی

گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی

گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو

[...]

مولانا

بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی

کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی

چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی

ز پی خشم رهی ساعد و کف می‌خایی

صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

تو پری زاده ندانم ز کجا می‌آیی

کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی

راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند

مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی

سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ

[...]

همام تبریزی

اثر لطف خدایی که چنین زیبایی

تا تو منظور منی شاکرم از بینایی

نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا

که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی

چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از همام تبریزی
حکیم نزاری

محرمی کو که پیامی برد از من جایی

خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی

عجبی ، نادره‌یی ، طُرفه کشی ، چالاکی

شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی

امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه