بسیار طالبی، که مگر ذو فنون شوی
همراه عشق شو، که جنون در جنون شوی
در کوی عشق یار، که دارالامان ماست
با سر اگر درآمده ای سرنگون شوی
بی لطف یار ما بوصالش مجال نیست
گر کوه آتش آمدی، ار بحر خون شوی
تو مرغ نارسیده و ناآزموده ای
وقت آمد، ای عزیز، که دست آزمون شوی
پیر مغان، که رهبر راه حقیقتی
ما را مگر بوصل خدا رهنمون شوی
گر بایدت بوصل دلارام در رسی
شاید که همچو کوه احد بیستون شوی
قاسم، سخن ز غیر نگویی و نشنوی
همراز عشق باش که نورالعیون شوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاقانیا ز خدمت شاهان کران طلب
تا از میان موج سیاست برون شوی
چون جام و می قبول و رد خسروان مباش
کب فسرده آئی و دریای خون شوی
از قرب و بعدشان که چو خورشید قاهرند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.