گنجور

 
قاسم انوار

فداک عقلی و روحی، که راحت جانی

مرا بدرد سپاری و عین درمانی

ز پا فتاده ام، از دست رفته، دستم گیر

نگویمت: بچه غایت، چنانکه می دانی

شکیب نیست مرا از تو یک زمان، ای دوست

که شمع مجلس انسی و نور اعیانی

مقررست و معین که: هیچ نتوان یافت

طریق راه خدا را بفکر شیطانی

علی الدوام بگوش دلم رسد ز درون

صفیر بانگ «اناالحق » خروش «سبحانی »!

میان جبه و دستار غیر عاشق نیست

حدیث «لیس » که «فی جبتی » همی خوانی

ز ذره باز نگویی که نور خورشیدی

حدیث چشمه نگویی که بحر عمانی

میان مرده دلان روز چند می بودم

ز دوست زنده شدم، «الحبیب احیانی »

یقین که قاسمی اندر رحیل همراهست

در آن زمان که بکوبند کوس سلطانی

 
 
 
رودکی

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟

برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟

که: حیف باشد روح القدس به سگبانی

به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم

[...]

قطران تبریزی

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

چه آب جویم از جوی خشک یونانی

برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم

که حیف باشد روح القدس بسگبانی

بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم

[...]

امیر معزی

مخوان فسانهٔ افراسیابِ تورانی

مگوی قصهٔ اسفندیارِ ایرانی

سخن ز خسرو و سلطانِ هفت کشور گوی

که خَتْم گشت بدو خسروی و سلطانی

معزِّ دینِ خدای و خدایگانِ جهان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
وطواط

در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی

بکار من چو سر زلف تو پریشانی

کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان

که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی

بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟

[...]

قوامی رازی

به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی

که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی

چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش

اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی

غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه