تا سر الهی ز ملاهی نشناسی
نسناس ندانی بحقیقت ز اناسی
اسرار خرابات هم از پیر مغان پرس
این قصه سماعیست، مکن فکر قیاسی
نسیان تو از هر دو جهان غایت انسست
تا عاشق ناسی نشوی عاشق ناسی
صد خرقه بسوزد بدمی عاشق صادق
گوید: چه کنم خرقه؟ که «العشق لباسی »
در خانقه عشق ترا بار ندادند
از مرده دلی در غم این کهنه پلاسی
گفتی که: ببین روی مرا، سجده بجا آر
خدمت کنم، ای دوست، بعینی و براسی
گر کاسه نباشد می صافی زخم آشام
قاسم، تو ز می مست خرابی، نه ز کاسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوع عشق و معرفت الهی میپردازد و بیان میکند که تا زمانی که انسان خدا را نشناسد، نمیتواند حقیقت وجود خودش را درک کند. او به اهمیت پرسش از پیر و استاد در خرابات و محفل عشق تأکید میکند و میگوید که نباید به ظواهر و قیاسهای عقلانی بسنده کرد. همچنین به بیان این نکته میپردازد که نسیان و فراق از دنیا، نتیجه نزدیکی به عشق حقیقی است. در نهایت اشاره میکند که عشق واقعی فراتر از ظواهر و اشکال است و در خانقاه عشق چیزی از انسان نمیماند. عشق به گونهای است که تمام بندها و خرقههای مادی را میسوزاند و عشق خود را به لباس نمیسنجند. در ضمن به این نکته اشاره میکند که شناخت و وجود انسان باید عمیقتر از کاسه و ظرف باشد و از می عشق و خرابی قلبی فراتر رود.
هوش مصنوعی: تا وقتی که چهره و حقیقت الهی را از چهرههای مادی و دنیوی نشناسی، هرگز نمیتوانی حقیقت انسانها را درک کنی.
هوش مصنوعی: از دیوان مغان، رازهای خرابات را از پیر بپرس. این داستانی است که باید شنیده شود، پس به قیاس نپرداز.
هوش مصنوعی: فراموشی تو از هر دو دنیا نشاندهنده عمیقترین نزدیکی و صمیمیت توست. تا زمانی که عاشق فراموشی نشوی، به واقع عاشق نخواهی شد.
هوش مصنوعی: عشق حقیقی و خالص، به همه زحمتها و فداکاریها ارج مینهد و در عوض، اهمیت ظواهر و شکلهای ظاهری را نادیده میگیرد. حتی اگر صد لباس روحانی و ظاهری نیز بسوزد، آنچه مهم است احساس عاشقانه و صداقت در عشق است. عشق بهعنوان یک حالت درونی، قابل مقایسه با هیچیک از ظواهر و لباسها نیست.
هوش مصنوعی: در خانقاه عشق، به تو اجازه ندادند، از دل مردهای که غم این دنیای قدیمی را بر دوش میکشد.
هوش مصنوعی: گفتی که نگاهی به چهرهام بینداز و به من احترام بگذاری. من در خدمت تو هستم، ای دوست، به حقیقت و درستی.
هوش مصنوعی: اگر ظرفی وجود نداشته باشد، شراب صاف زخم قاسم را نمینوشد. تو نیز از شراب مستی و خراب شدهای، نه از ظرفی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا تو به ولایت بنشستی چو اساسی
کس را نبود با تو درین باب سپاسی
زین، دادگری باشی و زین حق بشناسی
پاکیزهدلی، پاک تنی، پاک حواسی
گر لذت خونریزی آن غمزه شناسی
از تیغ نترسی و ز کشتن نهراسی
ای دل همه رفتند ز دلبر به شکایت
صد شکر کزین درد تو در شکر و سپاسی
به نیست به اندازه روی تو که در حسن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.